تیموتی شلمی «کارخانه شکلات سازی» را راهاندازی میکند/ راز اسنوزبری برملا می شود؟
تاریخ انتشار: ۶ خرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۰۳۹۳۸۲
به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری فارس به نقل از ورایتی، «تیموتی شَلِمِی» هنرپیشه هالیوودی برای بازی در نقش «ویلی وونکای جوان» و بازسازی دوباره «کارخانه شکلات سازی» برای کمپانی برادران وارنر بازی می کند.
اگرچه جزئیات پیرامون آن کاملاً محرمانه نگه داشته شده، اما فیلم برادران وارنر به بررسی ترقی مردی می پردازد که بعداً کارخانه معروف شکلات سازی را به وجود آورد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کتاب معروف کودکان «رولد دال» با عنوان «چارلی و کارخانه شکلات سازی» پسری فقیر به نام چارلی باکت را روایت می کند که برنده یک بلیط طلایی برای گشت و گذار و بازدید از کارخانه شکلات سازی معروف جهان و محافظت شده توسط ویلی وونکا می شود. از آنجا که فیلم آینده قبل از افتتاح کارخانه شکلات اتفاق می افتد، چارلی و شرکت شکلات سازی اش در «وونکا» به تصویر کشیده نمی شوند.
«جین وایلدر» فیلم خاطره انگیز «مرد آب نباتی» را در سال ۱۹۷۱ با عنوان «ویلی وونکا و کارخانه شکلات سازی» به تصویر کشید و «جانی دپ» هنرپیشه سرشناس هالیوود بعداً در بازسازی مجدد این فیلم به کارگردانی «تیم برتون» نقش آفرینی کرد. بازخوانی برتون به طور خلاصه در مورد پس زمینه ویلی وونکا، از جمله پدر دندانپزشک متنفر از شکلات، و همچنین دیدار با «اومپا لومپا»(Oompa Loompa) که کارخانه او را حفظ می کند، به تصویر کشیده شده است. با این وجود، در فیلم پیش رو ماجراهای جذاب بسیاری وجود دارد. هنوز معلوم نیست که آیا منشا «اسنوزبری»(Snozzberry) ماده اولیه، مرموز و تخیلی شکلاتهای شگفت انگیز کارخانه شکلات سازی را توضیح می دهد یا خیر؟ فقط زمان می تواند بگوید.
«پل کینگ»، معروف به «پدینگتون» کارگردانی این دنباله هیجان انگیز را برای کمپانی برادران وارنر برعهده دارد. «دیوید هیمن»، نیروی محرکه فرنچایز «هری پاتر» و فیلم های محبوب «پدینگتون»، تهیه کنندگی این فیلم را براساس فیلمنامه «سیمون ریچ» برعهده دارد. پیش بینی می شود تولید این فیلم در ماه سپتامبر آغاز شود. این فیلم قرار است از ۱۷ مارس ۲۰۲۳ در سینماها اکران شود.
چارلی و کارخانه شکلاتسازی (به انگلیسی: Charlie and the Chocolate Factory) نام فیلمی به کارگردانی تیم برتون است. این فیلم، بر پایهٔ کتابی با همین نام نوشتهٔ رولد دال و با بازی جانی دپ ساخته شدهاست. این فیلم، محصول سال ۲۰۰۵ است.
چارلی، پسری کوچک و فقیر، در لندن، با پدر و مادر و همچنیندو پدربزرگ و مادربزرگ پیر خود زندگی می کند. خانوادهی او، کانون گرمی دارند و درنتیجه چارلی، فقر را احساس نمیکند. چارلی علاقهٔ زیادی به شکلات دارد، ولی به حدی فقیر است که هر سال فقط یک شکلات میخورَد. در نزدیکی خانهٔ او، کارخانهٔ بزرگ شکلاتسازی قرار دارد که قبلاً به دست فردی عجیب به نام دکتر ویلی وونکا اداره میشده است. او بهترین شکلات دنیا را میساخت و آن را به تمام دنیا صادر میکرد، اما یک روز که ویلی در حال کوتاه کردن موهای خود است متوجه یک موی سفید میشود و تصمیم میگیرد وارثی برای خود انتخاب کند تا بعد از نبود او فردی دانا بتواند کارخانه را درست اداره کند. ویلی وانکا پنج بلیط طلایی داخل پنج شکلات وونکا پنهان کرده است و میگوید که پنج کودک خوششانس از هر جایی در جهان میتوانند از کارخانهٔ او بازدید کنند. جهان بهدنبال این پنج بلیط زیرورو میشود و در آخر پنج کودک مشخص میشوند: «آگستوس گروپ»، یک پسر چاق و شکموی حریص، «وروکا سالت»، دختری که والدین پولدارش او را لوس کردهاند، «وایولت بورگارد»، دختری که آدامس میجود، «مایک تیوی»، پسری دیوانهٔ تلویزیون، و در نهایت «چارلیِ» فقیر و خوشبخت. هر کدام از آنها با یکی از بستگانشان به کارخانه میآیند. این بازدید یک برندهٔ خوششانس دارد که جایزهٔ ویژهای میبَرد.
ویلی وانکا آدم بهشدت عجیبی است که بعد از گذشت سالها تنها زندگی کرده است. پدر دندانپزشک او شکلات را برای او ممنوع کرده بوده و در او عقده ایجاد کرده بود. ویلی از خانه فرار میکند و تمام عمرش به همان صورت بچگی زندگی میکند.
در آبشارِ شکلات، موجودات کوچکی به نام اومپالومپا کار میکنند که در واقع کارمندان کارخانه هستند.
آگوستوس، همان پسر حریص شکمو، در آبشار میافتد و از بازدید حذف میشود. وایولت در اتاق اختراعات با یک آدامس باد میشود و او نیز حذف میشود. وروکا به قصد دستزدن به یکی از سنجابها مورد حملهٔ آنها قرار میگیرد. مایک تیوی نیز در اتاق تلویزیون شکلاتی حذف میشود. در نهایت چارلی باقی میمانَد و برنده میشود.
جایزهٔ او خودِ کارخانهٔ شکلاتسازی است که آقای وونکا به او واگذار کرده است. اما وونکا پیشنهاد میکند که چارلی بدون خانوادهاش این کارخانه را اداره کند. چارلی جواب منفی میدهد و میگوید که کارخانه و همهٔ شکلاتهای دنیا را با خانوادهاش عوض نمیکند و بعد از چند روز آقای وونکا به خانهٔ چارلی میرود و باهم به دیدن پدر آقای وونکا میروند و آقای وونکا با پدرش آشتی میکند و سرانجام آقای وونکا وارد خانوادهٔ چارلی میشود. او دوباره به چارلی پیشنهاد میدهد و چارلی قبول میکند.
چارلی یک کارخانه برنده شد، اما چیزی که آقای وونکا برنده شد خیلی بزرگتر و باارزشتر بود: یک خانواده.
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: تیموتی ش ل م ی کارخانه شکلات سازی بازسازی برادران وارنر کارخانه شکلات سازی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۰۳۹۳۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا خانه پدری
ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش میخواهیم غوغا به پا کنیم، میخواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری میکنیم؛ بهتر است اینطور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با کارهای شما به خطر نمیافتد.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش میخواهیم غوغا به پا کنیم، میخواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری میکنیم؛ بهتر است اینطور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با دو تا بمب به خطر نمیافتد؛ تا زمانی که ما نوجوانان و جوانان به همراه مادران غیورمان در میدان هستیم، نمیگذاریم به وجبی از این خاک نگاهی چپ بیفتد.
زیارت کرمان پر از برکت و همراه با خاطرات خوش معنوی و زمانی برای همدلی است؛ در این هنگام آموختم که جز گفتن شکر در مواقع سختی چیزی بر زبانم جاری نباشد چراکه ما دختران حاج قاسم و پای کار این مکتب هستیم؛ سفرمان را از بهشت روی زمین اصفهان یعنی گلستان شهدا آغاز کردیم؛ ساعاتی پیش از حرکت همه با کوله پشتیهای سبک اربعینی یکی یکی در خیمه جمع شدیم، بر سر مزار شهدای عزیزمان شهید زاهدی، خرازی، کاظمی و هم رزمانشان رفتیم و اذن رفتن خواستیم.
ساعت موعد فرا رسید و به سوی مقصد راهی شدیم؛ در طی مسیر با سربندهای یازهرا (س)، لبیک یا خامنهای، یا علیاصغر و عکسهایی از شهیدان خرازی، همت، زینالدین، کاظمی و… را به شیشه اتوبوس زدیم تا وجود آنها را کنار خودمان و در طول مسیر حس کنیم؛ کتاب میخواندیم، با همسفریها درمورد شهدا، مکتب حاج قاسم، آرمان کشور و مواردی مختلفی صحبت میکردیم و سعی داشتیم بهتر به معنویات خود بپردازیم.
پنجشنبه صبح برای اقامه نماز جماعت بیدار شدیم، عجب صحنهای بود و چه جمعیتی از استان اصفهان آمده بود، بیش از چهل اتوبوس و این لحظات آماده میشدیم برای آن اجتماع پرشور؛ چفیهها را سر میکردیم و یکی یکی با نظم خاصی کنار هم و پشتسر هم مینشستیم. خادمان پرچمهایی با شعار «فلسطین کلید رمزآلود فرج است» و عکس زیبا حاج قاسم را به دستمان میدادند تا در مراسم با افتخار آن را دست گرفته و بالا ببریم.
همه جمع شدیم و معرکه بزرگ و حماسی مادر دختری در مصلی کرمان طنین گرفت؛ همه باهم یک صدا شعار میدادیم و میگفتیم: «حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست، وای اگر خامنهای حکم جهادم دهد ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد و…» عجب صحنهای بود، چقدر دلنشین و پرغرور بود؛ آری باید بگویم که مردم و زنان میهن من چنین دلاوران غیوری هستند که همچون زینب کبری نمیگذارند علم این امت و ملت زمین بماند و خود به دل معرکه میزنند.
آرام آرم باید برای رفتن به بیت آماده میشدیم؛ بار خود را سبک کردیم، برای بغل دستی خود به یاد شهدا و با مداحی «حسین حسین میگیم میرویم کربلا» سربند برای هم بستیم، علم یا زهرا، یا مهدی و… را به دست گرفتیم، مداحی در باند پخش شد و پیادهروی ما از مصلی تا بیت آغاز شد؛ عجب قاب دشمن سوزی بود، عجب اتحادی بینمان موج میزد؛ چه مسیری را طی کردیم تا رسیدیم به بیت؛ آسمان اشک شوق میریخت، خیابانها بوی خاک و گل گرفته بودند، جمعیت دو هزار نفره ما ازدحامی را به وجود آورده بود که جای سوزن انداختن نداشت...
به بیتالزهرا (س) رسیدیم، جایی که حاج قاسم آن را به عشق حضرت فاطمه ساخت و در آن برای پرورش امت و اسلام، مراسم و فعالیتهای مختلفی را انجام میداد؛ چه جایی بود، چه معنویتی داشت، چه حس و حالی در آن نهفته بود، گویا به چند مکان به طور همزمان سفر کرده بودم… از گلیم پهن شده آبی رنگ زیبا که وصف حال دیدارهای رهبری را داشت گرفته تا فرش حرم امام حسین، حضرت زینب و ضریح قدیمی حضرت رقیه که اطراف تابوت حاج قاسم، همرزمش و شهید گمنام قرار گرفته بود.
پس از گذشت ساعاتی در این بیت نورانی، نوبت به نقطه متفاوت سفر میرسد؛ قرارمان ساعت عاشقی ۱:۲۰ در گلزار شهدای کرمان بود؛ همه اتوبوسها آرام آرام رسیدیم که در بدو ورود توفیق دیدار شهید گمنام ۱۹ ساله نصیبمان شد؛ چه مهمانیای بود آن شب… جوانی گمنام و هم سن و سال ما به استقبالمان آمده بود و چه لحظهای از این زیباتر؟!ته دلم میگفتم «حاجی خوب بلده از دختراش استقبال کنه! شکلات، شیرینی پنجرهای، کیک، چایی و…؛ الحمدلله که چنین پدری دلسوز و مهربانی داریم.»
در بین برنامهها یادی کردیم از دختر کوچولویی که به گلزار شهدا رفته بود تا شکلات پخش کند و برای سردار هم شکلات برد و سردار شکلات را با دستان خود در دهان نگین گذاشت؛ آری آن شب نگین هم میزبان ما بود و چقدر گریه کردیم با گریههایش و چه خاطراتی مرور شد...
دقایقی بر سر مزار رفتیم و خوب درد و دل این روزهایمان را برای حاجی گفتیم، عاقبت بخیری خواستیم، توفیق شهادت و…. پس از زیارت مزار او، نوبت به زائرانش رسید و همه ما بهدنبال مزار دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی میگشتیم؛ مزاری که خیلی بزرگ نبود، حوالی قد و قواره یک دختر نحیف ۱.۵، ۲ ساله؛ چه صحنهای بود، چقدر دردناک بود، فکر من پیش آن مردی بود که کل خانوادهاش را در یک روز از دست داده و در آن لحظات ما بودیم که با دلی جا مانده در گلزار شهدا کرمان راه افتادیم و به اصفهان آمدیم…
کد خبر 750958